ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق ،

که نامی خوش تر از اینت ندانم .



وگر – هر لحظه – رنگی تازه گیری ،



به غیر از « زهر شیرینت » نخوانم .



تو زهری ، زهر گرم سینه سوزی ،



تو شیرینی ، که شور هستی از تست .



شراب جام خورشیدی ، که جان را



نشاط از تو ، غم از تو ، مستی از تست .



به آسانی ، مرا از من ربودی



درون کوره ی غم آزمودی



دلت آخر به سرگردانیم سوخت



نگاهم را به زیبایی گشودی



بسی گفتند: « دل از عشق برگیر !



که : نیرنگ است و افسون است و جادوست !»



ولی ما دل به او بستیم و دیدیم



که این زهر است ، اما ! ...نوشداروست !



چه غم دارم که این زهر تب آلود ،



تنم را در جدایی می گدازد



از آن شادم که در هنگامة درد ؛



غمی شیرین دلم را می نوازد .



اگر مرگم به نامردی نگیرد ؛



مرا مهرِ تو در دل جاودانی است .



وگر عمرم به ناکامی سرآید ؛



ترا دارم که: مرگم زندگانی است .

نظرات 1 + ارسال نظر
punisher شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:35 ب.ظ http://www.blueboat.blogsky.com

jaleb bod

salam,mamno0n

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد